انتخاب شايسته مقام معظم رهبري (دام ظله العالي) سال گذشته را به نام سال عزت و افتخار حسيني عليهالسلام . دانشجويان و دانشپژوهان را بر آن داشت تا پيرامون اين عنوان در زمينههاي مختلف روايي، حماسي،ادبي، قرآني و ... كارهاي تحقيقاتي و علمي انجام دهند. به خاطر اهميت اين موضوع در اين عصر و برهه از زمان دست به قلم برده و نوشتهاي ناچيز تهيه كردهام.
در اين بررسي مختصر سعي شده. عزت و افتخار در منظر وحي ملاحظه شود لذا تقريباً تنها ايات قرآن مورد بحث قرار گرفته و به كتب روايي و يا زندگينامهاي رجوع نشده است تا محض نظر قرآن بيان شود. و چون تفاسير گوناگون در اين زمينه مطالب بسيار اندكي داشتند و تا آنجا كه جستجو شد بحثي در اين موضوع مستقلاً انجام نشده بود،به ناچار هر آنچه از تدبر نگارنده به دست آده، بروي صفحه نقش بسته است و با اينكه ميدانستم امكان وجود نقص و خلل و كاستي در اين نوشته وجود دارد اما مانع از تصميم من نشد لذا خواستم همتي در اين زمينه انجام داده باشم كه انشاءالله مورد قبول صاحب واقعي عزت و افتخار واقع شود.ط آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد».
طبيعت انسان به مقتضاي فطرت پاك الهي كه در آن نهاده شده ميل شديد به گرايشهاي عالي دارد و سرچشمه همه فضايل عالي و و الا در ذات اقدس حضرت ربالعاليمين است ، اين مطلب در جاي خود به اثبات رسيده و لذا در علوم قرآني ميبينيم كه در تعريف الله ذات مستجمع جميع صفات كماليه گفته شده است و در واقع از آنجا كه هدف پروردگار از خلقت انسان. به كمال رسيدن اوست و كمال او تنها در تقربش به خدا تصور دارد و اين مطلوب به دست نميآيد مگر با جمع شدن صفات الهي در وجودش زمينههاي دستيابي به اين هدف را در وجود او فراهم آورده و فطرتي پاك و خواستار تمام آن صفات و مايل و آرزومند به ذات اكمل را در درونش قرار داده است.
اما تنها كساني بر اثر اين فطرت پاك، در جمع كردن آن صفات موفقند كه راه هدايت و سبيل نجات را يافته و به خدا و رسول ايمان آوردهاند. آري ! تنها مؤمنيند كه انتظار ميرود خداگونه شوند و آنچه مخصوص خداست و تنها در نزد اوست را به پشتوانه او بهرهمند شوند. چنانكه در آيات قران كه كلام ذات متعال است ميبينيم بعضي صفات چون عزت و كرامت را منحصر در وجود خود ميداند و ميفرمايد :« فان العزة لله جميعاً » و در جاي ديگر تصريح ميكند كه چنين نيست كه اگر شما عزت ميخواهيد دست نيافتني باشد بلكه فقط بايد بدانيد ، آن را بايد از خود خدا طلب كنيد كه : « من كان يريدالعزة، فلله العزة جميعاً » اما آيا كساني بودهاند و هستند كه طالب عزت باشند و به آن هم برسند؟ جواب اين سؤال را نيز خداوند در جاي ديگر بيان ميكند كه : « والله العزة و لوسوله و للمؤمنين»
شايد بتوان جواب اين سؤال كه شاخصههاي عزت و كرامت چيست را نيز از همين آيه مباركه فهميد و آن اينكه آنچه باعث عزت است همان خصوصياتي است كه در وجود خدا و رسول و مؤمنين است . بايد ديد چه صفاتي را خداي متعال در اين زمينه سفارش كرده و يا رسول اكرم(صلي الله عليه و اله) كه مثل اعلاي خداوند است در خود پرورانده ،و همان را ويژگي ممتاز عزت و كرامت انسان دانسته است.
ما در اين گفتار مختصر در جستجوي صفاتي هستيم كه با توجه به كلام وحي سبب عزت و سربلندي و افتخار مؤمنين در دنيا و آخرت ميشود.
« راغب در كتاب مفردات گفته: كلمه عزت به معناي آن حالتي است كه نميگذارد انسان شكست بخورد، و مغلوب واقع شود، و از همين قبيل است كه ميگويند« ارض عزاز = زميني سخت» پس صلابت اصل در معناي عزت است، چيزي كه هست از باب توسعه در استعمال به كسي هم كه قاهر است و مقهور نميشود« عزيز» گفتهاند مانند « يا ايها العزيز »[1] و همچنين در معني غلبه استعمال كردهاند مانند « و عزني في الخطاب »[2] و در قلت و صعوبت منال استعمال كردهاند مانند : ط وانه لكتاب عزيز »[3] و در صعوبت و سختي به كار بردهاند مانند « عزيز عليه ماغنتم»[4] و عزت به معني غيرت و حميت نيز آمده مانند آيه :« بل الذين كفرو في عزةٍ و شقاق»[5] و آياتي ديگر »
گفتيم صلابت و شكستناپذيري اصل در معناي عزت است، در واقع نوعي بزرگمنش و اتكاء به نفس و بينيازي از غير در اين كلمه نهفته است، يعني كسي كه عزيز است سلطه و سلطنت غير را كه معتقد به ذليل بودن اوست برخود نميپذيرد و حتي از نشان دادن ملايمت و نرمش در برابر كسي كه بخواهد به او و دوستي او نميداند و اگر در برابر كسي تسليم شد ، تسليم به معني واقعي كلمه، گويا او را عزيز تر از خود ميداند وخود را در برابر وي ذليل مييابد.
موضوع اصلي بحث ما همين معنايي است كه ذكر شد
انسان فطرتاً عزت طلب است
چنانكه قبلاً ذكر كرديم خداوند فطرت را به منظور دستيابي انسان به كمال والاي آفرينش ، در درون وي نهاده است. لذا خواستها و گرايشهايش به سوي بلنديا، برتريها ، وارستگيها و آزاديهاست . به اين معني كه اگر براي انسان برتر بودن و نبودن ، احسن بودن و نبودن،اكمل بودن و نبودن،اكرم و اشرف واغر و ... بودن و نبودن مساوي بود، او هيچ تلاشي جهت رشد يافتن و به كمال رسيدن از خود نشان نميداد و هيچ تحولي در وجودش رخ نميداد،نه به سوي خوبيها سوق مييافت و نه به سوي بديها، زيرا بشر تا سود و فايدهاي در كارش نبيند، در راه آن زحمت نميكشد. ممكن است گفته شود افراد زيادي هستند كه كارهاي لغو و بيهوده انجام ميدهند و هيچ هدف و مقصدي را هم دنبال نميكنند. در جواب بايد گفت ،در بسياري از اين امور هر چند به ظاهر كاملاً لغو به نظر ميرسند،باز هم نوعي عزت خواهي ديده ميشود كه مثلاً كمترين درجه آن،به شكلي مطرح شدن و به طريقي اظهار وجود كردن است. اما اگر اين فرض را هم نپذيرفتيم. بايد بدانيم زير پاگذاشتن فطرت، بياعتنايي به قطرت و بيماركردن قطرت سالم كار محالي نيست، براي انساني كه مختار است و ميتواند هم سعيدترين افراد باشد و هم شقيترين افراد كه با هر چيزي و كسي حتي خودش عناد و دشمني داشته باشد محال و ناممكن نيست.
اما اينكه خداوند متعال بزرگ طلبي و عزت طلبي را در وجود انسان قرار داده به اين معني نيست كه همه انسانها درصددند به بزرگي و عزتي كه منظور خداست، برسند . اين هم مانند همه مسائل فطري ديگر وجود انسان است مثل حقيقت جويي و خداجويي و ... و اگر لازمه خداجويي اين بود كه همه انسانها و الله متعال را بيابند و به او معرفت كامل داشته باشند، هيچ نيازي به ارسال رسل و انزال كتب نميبود. همانطور كه بسياري به دنبال فطرت خداجوييشان ، به پرستش بتها و صنعها رو ميآورند ،به دنبال فطرت عزتطلبي و بزرگخواهي گرفتار گناه و سركشي ميشوند و پروردگار متعال در مورد اين دسته ميفرمايد:« و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم[6]»
به هر حال همه انسانها به دنبال عزتند هر چند برخي راه درست را پيش گرفته و به عزت الهي ميرسند و فرياد « هيهات منا الذله» را سر ميدهند و بعضي به بيراهه رفته و سرا از عزت فرعوني درميآورند كه خداوند عزيز، در قرآن كريم اين عزتهاي بيپايه و اساس را مورد نكوهش قرار داده و عزت و سربلندي و آزادگي را در اموري ديگر بيان ميكند . و در واقع با فرستادن پيامبر و كتاب، فطرت انسان را در راه رسيدن به كمال، تام و تمام ميكند.
عزت به معناي چيزي كه قاهر است و نه مقهور، و غالب باشد و شكستناپذير، مختص به خداي عزوجل است و چون غيز از خداي عزوجل هر كس را فرض كنيم در ذاتش فقير و در نفسش ذليل است و چيزي را كه نفعش باشد مالك نيست مگر اينكه خدا به او ترحم كند و سهمي از عزت به او بدهد . مانند ديگر موهبتهايي كه خداوند متعال به انسان ميكند. « قل ان الفضل بيدالله يوتيه من يشاء و الله واسع عليم »[7] و يا از صفات خودش مثل علم و قدرت و حكمت به او ميبخشد كه ميفرمايد « و من يوت الحكمة فقد اوتي خيراً كثيراً»[8]
اما اينكه خدا عزت را به چه كساني ميدهد و آنها بايد به چه چيزهايي تسمك كنند تا آن را بيابند مطلبي است قابل توجه، كه بايد در كلام معطي عليالاطلاق، جستجو و تفحص كرده و از ميان آيات الهي آن را استنباط كنيم.
در اين كاوش حداقل دو دستاويز مهم به چشم ميخورد: 1ـ عبوديت و تقرب به خدا 2ـ حذر كردن از دوستي با كافرين
مهمترين آيهاي كه اين مطلب را به دست ميدهد آيه شريفه « من كان يريد العزة فلله العزة جميعاً »[9] ميباشد.
علامه طباطبايي با اشاره به آيه مباركه « والله العزه ولرسوله و للمؤمنين [10] » ميفرمايند:« جمله « من كان يرديد العزة فلله العزة جمعياً » سياقش آن نيست كه بخواهد اختصاص عزت به خدا را بيان كند به طوري كه غير از خدا هيچ كس دستش به آن نرسد و نميخواهد بفرمايد هر كس در طلب عزت برآيد چيزي را طلب كرده كه وجود ندارد وناشدني است بلكه معنايش اين است كه هر كه عزت ميخواهد بايد از خداي متعال بخواهد زيرا عزت همهاش ملك خدا است و هيچ موجودي نيست كه خودش با لذات عزت داشته باشد. در نتيجه جمله « فلله العزة جمعياً جزاي شرط، از قبيل به كار بستن سبب درجاي مسبب است كه عبارت است از در خواست عزت از خداوند (چون علم به اينكه عزت همهاش ملك خداست،سبب است)و درخواست عزت از خدا، مسبب، در آيه به جاي اينكه بفرمايد هر كس عزت ميخواهد از خدا بخواهد جمله « از خدا بخواهد» را برداشته ، سبب آن را جايش گذاشته، و فرموده هر كس عزت بخواهد عزت همهاش از خداست يعني به وسيله عبوديت، كه آن هم حاصل نميشود مگر با داشتن ايمان و عمل صالح عزت را از خدا بگيرد*». اينكه منظور خداوند از اين آيه (من كان يرديد العزة ....) اين نيست كه خداوند عزت را منحصر در خود ميداند و هيچ كس نميتواند به آن دست يابد را، به گونهاي ديگر نيز ميتوان استنباط كرد و آن با توجه به سياق آيه كريمه «الذين يتخذون الكافرين اولياء من دون المومنين ايبتغون عندهم العزة فان العزة لله جمعياً» است، زيرا درآيه با يك استفهام افكاري مؤمنين را از اينكه عزت را در نزد كفار بجويند منع ميكند، جاي سؤال باقي ميماند كه از چه كسي بجويند يعني اگر كسي خواهان عزت باشد و از طرفي خداوند متعال به او بفرمايد عزت را در نزد كفار مجو، سزاوار است كه به او بگويد در كجا آن را جستجو كند لذا در آخر آيه ميفرمايد« فان العزة لله جميعاً» يعني اگر عزت و سربلندي ميخواهي نزد خود خداست و بر توست كه از خود او درخواست كني، بلكه اساساً خداوند متعال كه خود عزيز است، عزت را براي مؤمنين و دوستان خودش هم ميخواهد و به آنها اجازه نميدهد كه كاري بكنند تا عزت و سربلنديشان از بين برود، مؤيد اين مطلب حديثي است كه در كافي سماعه از امام صادق(ع) نقل كرده كه فرموده:«خداوند تبارك و تعالي همه كارهاي مؤمن را به خودش واگذار كرده ولي به او واگذار نكرده كه خودش را ذليل كند،آيا در اينجا قول خدا را ندانستهاي كه ميفرمايد « والله العرة ولرسوله و للمومني» مؤمنين بايد عزيز باشند و ذليل نباشد.»
خداوند شايسته مؤمن نميبيند كه ذليل باشد لذا او را از هر كاري كه با عزتش منافات داشته باشد برحذر ميدارد حتي اگر به اندازه يك عذرخواهي كردن او را كوچك جلوه دهد چنانچه در كافي از مفضل بن عمر نقل شده كه امام صادق (ع) فرمود:« لا ينبغي للمومن ان يذل نفسه» راوي گفت به چه چيز نفس خود را ذليل ميكند؟ فرمود: « يدخل فيما يعتذرمنه» در كاري وارد ميشود كه بايد بعداً بگويد نفهميدم *.(الميزان از كافي)
با توجه به آنچه درمقدمه بيان كرديم، كاملاً واضح است كه تنها با عمل صالح و انجام دادن اوامر الهي و ترك نواهي او در يك كلام با عبوديت خدا ميتوان به چنين عزتي دست يافت . و در واقع ميتوان گفت عزتي كه مؤمنين به دست ميآورند در سايه ذليل بودن در برابر خدا و گوش به فرمان بودن و عبد واقعي خدا بودن است . اين اطاعت و فرمانبرداري تنها در مورد خداست نه احدي غير از او.
در كريمهاي ديگر، عزت و سربلندي را در دوستي با خدا ميداند و دوستان خود را جزب خدا ميخواند و به قطع حزب او غالب است كه فرمود:« و من يتول الله و رسوله والذين امنو فان حزب الله هم الغالبون[11]»
انسان براي رسيدن به هر هدفي بايد يك سلسله كارها را انجام دهد واز يك دسته كارها بپرهيزد يعني اگر اموري مانع رسيدن او به مقصد ميباشند كه در واقع دشمنان هدف او هستند آنها را از پيش پاي خود بردارد، در عزت يافتن هم مسألة به همين شكل است كارهايي كه انسان بايد انجام دهد تحت عنوان « عبوديت و تقرب به خدا» گذشت اما عواملي كه دشمن عزت مؤمن هستند كدامند؟ با بيان قبلي معلوم شد عزت مؤمن همان دين اوست و سربلندي و افتخار او تحت سربلندي و عزت خدا شكل ميگيرد ، لذا ميتوان گفت . دشمنان عزت مؤمن، دشمنان دين و خدا هستند . و خداوند متعال همانگونه كه بايد ما را بيان نموده است،در باب نبايدها، نحوه رفتار مؤمنين را با دشمنان به گونهاي بيان كرده تا عزتشان پايمال نشود.
خداوند متعال با سلطه كافرين بر مؤمنين موافق نيست و آن را به شدت نفي ميكند و ميفرمايد:« و لن يجعل الله الكافرين علي المؤمنين سبيلاً »[12] پس بر مؤمنين واجب است كه تا آنجا كه ميتوانند دست زور و ستم كافرين را از سر خود كوتاه كنند . و در هيچ يك از مسائل اعم از فرهنگي ، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و ... به كافرين اندك نرمش و ملايمتي كه سبب ذرهاي تسلط آنها بر خودشان شود نشان ندهند . فقها از اين آيه قاعده نفي سبيل بوجود آوردهاند و بر اساس حد و حدود روابط مسلمانان با كافران را بيان ميكنند تا مبادا به عزت آنها لطمهاي وارد شود.
ممكن است در اينجا شبههاي پيش آيد و آن اينكه خداوند عزو جل فرموده : خداوند هرگز براي كافرين سلطهاي عليه مؤمنين قرار نداده است،پس چگونه است كه در طول تاريخ مسلمانها زير دست كافرين بوده و به اشكال مختلف مورد شكنجه واقع ميشوند؟ براي پاسخ به اين شبهه حديثي از امام رضا(ع) نقل ميكنيم :*
« دركتاب عيون به سند خود از ابي صلت هروي از حضرت رضا(ع) روايت كرده كه در تفسير كلام خداي جل و علا و لن يجعل الله... فرمود: منظور اين است كه خداي تعالي هرگز كافر را بر مسلمانان بر سر بحثي كه دارند غالب نميكند و مسلمانان را شكست خورده حجت او نميسازد. »
لذا چنانكه قبلاً گفتيم كفار دشمن دين هستند و مهم اين است كه دين را نتوانند از بين ببرند و عزت مسلمين كه وابسته به آن است حفظ شود، اما استفاده اين مطلب كه مسلمانان تمام سعي خود را به كار گيرند تا دشمنان سلطه بر آزادي و اقتصاد و ساير ديگر مسلمانان نداشته باشند، هم از اين آيه ممكن است .
در مرتبه بالاتر دوستي با كافران راهم ايز نداشته و آن را حجتي آشار بر عليه مؤمنين ميداند و ميفرمايد: « يا ايها الذين امنواالاتتخذو الكافرين اولياء اتريدون ان تجعلوالله عليكم سلطاناً جيناً [13]».
در آيهاي ديگر به دوستي گرفتن كافرين را نشانه و هم عزت داشتن كافرين ميداند و با بيان اينكه هيچ عزتي در نزد آنها نيست ،مؤمنين را از موالات و دوستي آنها برحذر ميدارد و ميفرمايد: « الذين يتخذون الكافرين اولياء من دون المؤمنين ايبتغون عندهم العزة فان العزة لله جمعياً»
اينكه كافرين هيچ عزتي ندارند به اين دليل است كه عزت همواره از علم و قدرت سرچشمه ميگيرد و آنها كه هيچ علم و قدرتي ندارند مسلم هيچ عزتي هم نخواهند داشت خداوند در وصف آنها فرموده: « لهم قلوب لايفقعور لا يفقحون بها و لهم اعين لايبصرون بها و لهم اذان لايسمعون بها [14]» يقيناً قلبي كه نفهمد و گوشي كه نشنود و چشمي كه نبيند هيچ علم و قدرتي براي صاحبش مقصور نيست.
با استدلالي كه بيان شد معلوم شد كه كافرين هيچ عزتي ندارند،اما در صورت فرض عزت براي آنها باز دوستي با آنها جايز نيست زيرا كه قابل اعتماد نيستند،هر گاه منافعشان اقتضاء كند بيدرنگ صميميترين دوستان و متحدان خود را رها كرده و چنان كه گويي هرگز با هم آشنايي نداشتهاند (كان لم تكن بينكم و بينه مودة [15]» آنها را رها كرده سراغ منافع و سودجويي خود ميروند. چرا كه كافران ديني ندارند كه آنها را پايبند تعهدات خود كند. وفا كردن و نكردن به وعده برايشان يكسان است و بالطبع تعهد گرفتن و نگرفتن از آنها مساوي است و نمي”وان بر اساس آنچه آنها تضمين كرده و تعهد دادهاند برنامهريزي كرد و با تكيه بر آن كاري انجام داد . خداوند اين مطلب را به زيبايي ضمن مثالي بيان ميكند. آنجا كه ميفرمايد:« مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيناً بيتالله و ان اوهن البيوت العنكبوت لوكانوا يعلمون[16]»
در آيه 53 سوره مائده اين مطلب به وضوح بيان شده كه ميفرمايد:« و يقول الذين امنوا هؤالاء استموا بالله جهد ايمانهم انهم لمعكم [17]» (مراد از هولاء يهود و نصاري هستند. معكم خطاب به منافقين است يعني مؤمنان در آن روز به منافقان گويند: آيا اين يهود ونصاري همانند كه سوگند موكد ياد كردند كه با شما و حامي شما خواهند بود پس چرا به دادتان نرسيدند« حبطت اعمالهم فاصبحوا خاسرين، يعني زحمتي كه در موالات كفار كشيده و براي روز مبادا آنها را پشتيبان خود قرار دادهاند پوچ و بيفايده خواهند شد.)
دوستي با كفار يعني رواوردن به دشمن عزت و بزرگي،يعني احساس نياز و فقر، نزد نفيرتر ، ذليلتر و پستتر بودن ، در يك كلام يعني ذلت محض ، خداوند در آيات اول و دوم سوره ممتحنه به تفصيل آنچه در دل كفار و مؤمنين ميگذرد را بيان كرده و سرانجام دوستي با آنها را بيان ميكند . ميفرمايد « اي كساني كه ايمان آوردهايد ،دشمن من و خود را به دوستي اختيار نكنيد. شما با آنان طرح دوستي ميافكنيد و حال آنكه ايشان به سخن حقي كه بر شما آمده است ايمان ندارند و بدان سبب كه به خدا،پروردگار خويش ايمان آورده بوديد پيامبر و شما را بيرون راندند. گاه كه براي جهاد در راه من و طلب رضاي من بيرون ميرويد. در نهان با آنها دوستي ميكنيد و من به هر چه پنهان ميداريد يا آشكار ميداريد آگاهترم و هر كه چنين كند از راه راست منحرف گشته است . اگر شما را بيابند دشمني ميكنند و به آزارتان دست و زبان ميگشايند و دوست دارند كه شما نيز كافر گرديد[18]».
حتي در آيه 59 سوره مائده دوستي با كافرين را ارتداد دانسته زيرا ميفرمايد:« يا ايها الذين امنوا لاتتخذو اليهود و النصاري اولياء بعضهم اولياء بعض و من يتولهم منكم فانه منهم [19]» و بعد در چند آيه بعد كه اعمال منافقين را به دليل مولاات يهود و نصاري نابود ميداند ميفرمايد مرتد منكم عن دينه ...[20]» اين آيه مربوط به آيه سابق است مراد از ارتداد موالات يهود و نصاري است زيرا به مضمون « من يتولهم منكم فانه منهم » مولالات آنها ارتداد است.
با توجه به اين آيات ديگر جاي ترديد باقي نميماند كه دوستي با كافرين چه ذلتي به بار خواهد آورد و چنان خواهد شد كه در آخرت انگشت حسرت و ندامت به دندان گزيده و فرياد « ياوليتي ليتني لم اتخذ فلاناً خليلاً [21]» سردادان را به دنبال خواهد داشت .
خداوند نسبت به دشمن عزت مؤمنين تا همين حد هم بسنده نميكند بلكه قدم فراتر نهاده و از آنها ميخواهد نسبت به كفار سختگير و خشن بوده و از خود غلظت و درشتي نشان دهند. ميتوان گفت آياتي كه در زمينه جهاد و پيكار با كفار بيان شده همه براي حفظ عزت و سربلندي مؤمنين است زيرا در جهاد مؤمنين عليه كفار حفظ دين و آئين و برپا داشتن شعائر مذهبي،اصل است و فرمان جهاد هيچگاه براي گشورگشايي و منفعت مادي مؤمنين و يا خونريزي و كشتار نبوده است بلكه يا به منظور دفاع بوده كه مستقيماً به حفظ عزت مربوط ميشود و يا به منظور وسعت دادن دين بوده است كه آن هم توسعه عزت دين و مؤمنين است و حتي عزت بخشيدن به افرادي است كه تا آن زمان دين و ايمان نداشته بودند. اما گذشته از آيات جهاد كه فرصت و مجالي ديگر ميطلبد به چند آيه كه در مورد درشتي نشان دادن به كافرين است اشاره ميكنيم:
در آيه 54 سوره مائده پس از آنكه در آيات قبل موالات و دوستي يهود و نصاري را براي مؤمنين به منزله ارتداد ميداند بيان ميدارد كه اگر شما مرتد شديد و عزت و سربلندي خود را به ذلت ابدي بدل كرديد خداوند قومي را ميآورد كه بر عكس شما باشند و آن قوم صفاتي دارند كه هم خدا آنها را دوست دارد و هم آنها خدا را دوست ميدارند . توجه به اين صفات ميتواند ما را به آنچه مايه عزت مسلمين ميباشد راهنمايي كند؛ آيه چنين است:« يا ايهالذين امنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتي الله بقوم يحبهم و بحبونه اذلة علي المؤمنين اعزة علي الكافرين يجاحدون في سبيلالله و لايخافون كؤمة الائم ذلك فضل الله يوتيه من يشاء و الله واسع عليم[22]» .
اولين ويژگي: اذلة علي المؤمنين يعي نرم دل بودن و فروتن بودن در برابر مؤمنين ،مؤمنين همان طور كه وظيفه دارند در برار كفار غلظت و درشتي نشان دهند موظفند در ميان خود مهربان و متواضع و رحم دل باشند و اتحاد و همبتسگي خود را حفظ كنند زيرا هدف همه آنها و عزتشان واحد است و چنانكه قبلاً اشاره شد عزيز كسي است كه در برابر كسي كه او را ذليل ميداند نرمش و تواضع نشان ندهد نه اينكه در برابر عزيز و ذليل درشتي كند كه اين خود گناه بزرگ و رذيله زشت تكبر است. مودةو رحمت و محبت ميان مؤمنين سبب الفت قلوبشان ميشود و خود را واحدي پر عزت و افتخار مييابند كه هيچ غير خودي نخواهد توانست بر آنها چيره شود. اين صفت، خصوصيت بارز حضرت رسول گرامي اسلام كه اسوه حسنه مومنين است ميباشد كه خداوند ميفرمايد: « محمد رسول الله و الذين معه اشداء علي الكفار رحما بينهم [23]»
ويژگي دوم: اعزة علي الكافرين : يعني بركفار سختگير و خشن هستند . وقتي كافرين را دشمن عزت مؤمنين ضعيف شده و نياز به عزت دروغين آنها دارند و حداقل اينكه روي خوش نشان دادن به دشمن از شكوه و عزت مؤمنين در برابر كافرين ميكاهد . بلكه كافرين همواره بايد ذليل باشند و از قدرت و هيبت مؤمنين بترسند . اين مطلب را خداوند در آيه « واعدو الهم مااستعطعتم من قوة ٍ و من رباط الخيل ترهبون به عدوالله و عدوكم [24]» و در مورد شدت و غلظت بر كافرين در جاي ديگر ميفرمايد: « يا ايها النبي جاهد الكفار و المنافقين و الغلظ عليهم و مأويهم جهنم رئيس المصير [25]»
واضح است هر چه كافرين،مؤمنين را پرقدرتتر ، با صلابتتر و شكوهمندتر بيابند،كمتر خيال تعرض به آنها و زير دست قرار دادن آنها به سرشان خواهد افتاد. همين است كه خداوند ميفرمايد:« و يسجد دامنكم غلظة[26]» .
ويژگي سوم: يجاهدون فيسبيلالله : پيشتر توضيح داديم كه همه آياتي كه دعوت به جهاد ميكنند براي حفظ عزت و آبروي مؤمنين است اكنون اين آيه مؤيد همان مطلب است.
ويژگي چهارم: ولايخافون لومةلائم: از ملامت هيچ ملامتگري نميترسند. بديهي است كه اگر شخصي به عزت و سربلندي دست يافته باشد نوعي اعتماد به نفس در وجودش پديد ميآيد و مؤمن كه اين اعتماد را با توكل به خدا به دست آورده ( در واقع اعتماد به نفس او اعتمادش به خداست) هيچگونه ملامت و سرزنشي بر او اثر نميكند و از هيچ كس نميترسد زيرا در نظر او وقتي تمام عزت مغصر در خدا و رسول و مؤمنين بادش براي كافر چيزي جز ذلت نميماند و اگر شخص ذليل، فرد عزيزي را ملامت كند چه باك.
آنگونه كه در طي اين نوشتار بررسي شد ملاحظه ميكنيم خداوند عزيز و مقتر،ميخواهد مؤمنين به او همان عزت و اقتدار را در برابر دشمنان خود و خدا داشته باشند و عزت و افتخاري را كه در سايه دينداري به دست آوردهاند هرگز و به هيچ قيمتي نفروشند. آنچه در اين راستا مهم است حفظ و بقاي دين است . لذا خداوند تبارك و تعالي عزيزترين و محبوبترين خلقش را براي هدايت به اين ارزش مبعوث ميكند و از جان بهترين و محبوبترين خلقش و اولياءش در راه رسيدن به اين هدف مايه ميگذارد .
در اينكه اين هدف چگونه به دست خواهد آمد بيان شد كه اولاً انسان مؤمن بايد تنها آن را در نزد خدا جستجو كند و لذا در عبوديت و تقرب به او بكوشد ميتوان گفت هر اندازه مؤمن خود را در نزد پروردگار ذليل بيند و در برابر او كرنش و اطاعت كند در برابر دشمنان و ابرقدرتان زورگو و ستمگر ،عزت و شكوه مييابد. و ثانياً هيچگونه چشم داشت و انتظاري از دشمنان خود و خدا نداشته باشد و هرگز طرح دوستي و موالات با كفار برقرار نكند و زمينه سلطه آنها را فراهم نكند تا زمينه ذلت خود را به وجود نياورده باشد و بلكه براي نشان دادن شكوه و سرفرازي ، با كفار خشن و درشت برخورد كند و شدت و غلظت در برابر آنها نشان دهد.
قرآن كريم،ترجمه عبدالمحمد آيتي
طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، ج 17
قرشي، سيد علي اكبر ، تفسير احسن الحديث، ج 3، مركز چاپ و انتشارات دانشگاه پيام نور ،چاپ اول 1371.
قرشي،سيد علي اكبر ، تفسير احسن الحديث، ج 11، مركز چاپ و انتشارات پيام نور ،چاپ اول 1371.
مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه،ج 4،انتشارات دارالكتب الاسلاميه، تاريخ انتشار 1373،چاپ هفدهم.
[1] يوسف / 88
[2] ص /23
[3] فصلت /41
[4] ص /2
[5] توبه /128
[6] بقره /203
[7] آل عمران/67
[8] فاطر/12
[9] بقره /273
[10] منافقون/8
[11] بقره/62
[12] نساء/141
[13] نساء 144
[14] اعراف /179
[15] نساء/76
[16] عنكبوت /41
[17] مائده/53
[18] ممتحنه/1 و 2
[19] مائده /51
[20] مائده /54
[21] فرقان/31
[22] مائده /54
[23] فتح/29
[24] انفال /63
[25] توبه /75
[26] توبه/125